بنام آفریننده آگاهی ها
|
نخستين روزنامه چاپي ايران، روز بيست و محمد شاه قاجارپنجم محرم سال 1253 هجري قمري برابر با یکم ماه مه 1837 ميلادي در زمان پادشاهی محمدشاه قاجار توسط ميرزا صالح شيرازي در تهران منتشر شد. اين نشريه که کاغذ اخبار (ترجمه News paper) نام داشت ماهي يک بار منتشر مي شد و به همين دليل عده يي آن را به عنوان نخستين نشريه مي شناسند، نه نخستين روزنامه. ميرزا صالح شيرازي جزء دومين گروه از جواناني بود که در زمان فتحعلي شاه قاجار به همت عباس ميرزا نايب السلطنه براي تحصيل به انگلستان اعزام شد و در آنجا در فاصله سال هاي 1815 تا 1819 ميلادي علاوه بر آموزش زبان هاي انگليسي، فرانسه و لاتين، علوم طبيعي و تاريخ آموخت و با فن چاپ نيز آشنا شد و همين آشنايي او بود که در ايران باعث انتشار کاغذ اخبار شد. ميرزا صالح شيرازي که در بازگشت به ايران شغل هاي مهمي داشت و حتي به مقام سفارت نيز رسيد همت اصلي خود را بر انتشار کاغذ اخبار که گفته مي شود انتشار آن تا سه سال ادامه داشت، گذاشت و تاکيد بر عصر تجدد و آزاديخواهي داشت، چرا که در نخستين شماره روزنامه «به تربيت ساکنين ممالک محروسه ايران و اعظم تربيت يعني آگاه ساختن مردم از کار جهان و انتشار هرآنچه تازه بوده و باعث آگاهي، دانش و عبرت اهالي مملکت» مي شده است، تاکيد کرده بود. نخستين شماره کاغذ اخبار که بر جاي مانده است در دو ورق منتشر شده که يک روي آن سفيد بوده، بر سرلوحه نشان دولتي نقش شده و سپس اخبار محرم الحرام 1253 دارالخلافه تهران با عنوان اخبار ممالک شرقيه آمده است. در اين شماره همچنين سرفصلي به نام اخبار ممالک غربيه آمده است که شامل خبرهايي از امريکا و انگليس گرفته تا ايتاليا و سپس ترکيه در مرز ايران است. گرچه محققان آغاز انتشار نخستين روزنامه ايران (انتشار روزانه) را وقايع اتفاقيه دوران اميرکبير مي دانند، ولي گفته مي شود بيشترين روزنامه ها و نشريات ايران در آغاز بيداري ايرانيان که به انقلاب مشروطه منتهي شد آغاز به انتشار کردند و از آنجا که اين نشريات تاثير بسزايي در انقلاب مشروطه داشتند با فشار حکومت نيز روبه رو بودند. با اين حال روشنفکران ايراني به کار خود ادامه مي دادند به گونه يي که يک سال پس از انقلاب مشروطه نزديک به 90 روزنامه و نشريه در ايران منتشر مي شد و گفتني است ميرزا آقاخان کرماني و جهانگيرخان صوراسرافيل از جمله روزنامه نگاراني بودند که در اين راه جان باختند و به دستور محمدعلي شاه به جوخه اعدام سپرده شدند. |
بنام یگانه هستی
روزی مرد کوری روی پلههای ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفا کمک کنید.
روزنامهنگار خلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه درون کلاه بود.او چند سکه درون کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت آن را برگرداند و اعلان دیگری روی ان نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و آنجا را ترک کرد. عصر آنروز روزنامهنگار به آن محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صدای گامهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته بگوید ،که بر روی آن چه نوشته است؟روزنامه نگار پاسخ داد:چیز خاض و مهمی نبود،من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد:
امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم !!!!!
وقتی کارتان را نمیتوانید پیش ببرید استراتژی خود را تغییر بدهید خواهید دید بهترینها ممکن خواهد شد باور داشته باشید هر تغییر بهترین چیز برای زندگی است.
حتی برای کوچکترین کارتان از دل،فکر،هوش و روحتان مایه بگذارید این رمز موفقیت است .... لبخند بزنید.